نه گفته بُدی غم تو خواهم خوردن غمهای تو را به طبع بنهم گردن
من خود به میان عهد گفتم آن روز بر گفت تو اعتمـاد نتوان کردن
ابو حنیفه ی اسکافی شاعری دیگر است از قرن پنجم:
از بس که شب و روز کشم بیدادت چون موم شدم ز قلب چون پولادت
ای از در آنـکه دل نیـارد یــادت چندانکه مرا غمست شادی بــادت